♥❤آدم های احساســـی...♥❤
از انســـان هــاي احســـاسـي بيشـتــر بتـرســيد :
آن هـــا قـــادرنـد ناگهــاني
ديگــر گـــريه نکننـد
دوســــت نـداشتـه بـاشـند
و قيــد هـمـه چـيـز را بـزننـد
حـتي زنــدگي . . .

برچسبها:
از انســـان هــاي احســـاسـي بيشـتــر بتـرســيد :
آن هـــا قـــادرنـد ناگهــاني
ديگــر گـــريه نکننـد
دوســــت نـداشتـه بـاشـند
و قيــد هـمـه چـيـز را بـزننـد
حـتي زنــدگي . . .
باز باران، با ترانه ميخورد بر بام خانه.
خانه ام کو؟ خانه ات کو؟ آن دل ديوانه ات کو؟
روزهاي کودکي کو؟ فصل خوب سادگي کو؟
يادت آيد روز باران؟ گردش يک روز ديرين؟
پس چه شد ديگر، کجا رفت؟ خاطرات خوب و رنگين.
در پس آن کوي بن بست… در دل تو، آرزو هاست.
کودک خوشحال ديروز، غرق در غمهاي امروز.
ياد باران رفته از ياد، آرزوها رفته بر باد.
باز باران، باز باران
ميخورد بر بام خانه
بي ترانه بي بهانه
شايدم، گم کرده خانه
دنــیـای عـجـیبیســت دنـیای مــا آدمــهــا . . .
بــــرهـنـه می آیـیـم، بــرهـنـه مــیـرویـم
بـا ایــن همــه عـــریـانی…قـلــب هیچـکس پـیــدا نیـست
دوســـت مي داريــم،دوســت داشـتـه ميـشـــويـم
بـا ايــن همــه تنـهـــاييـم…
بـه زنــدگي خـيـلي هــا غـبطــه مي خـــوريـم
خـيلـي هــا بــه زنــدگي مــا غبـطـه مي خــورنـد
بـا ايــن همــه هــرگــــز راضـي نيــستـيـم…
هـمـــه روزي ميـميــرنـد ، هـمــه روزي ميـميــريــم
بـا ايــن هـمــه حـــرص مــا را پـايـاني نيــسـت...
در حـــالي کـه همــيشـه از درد زيسـتـن مي نـالـيـــم
هـمــه گـاهي گـنـاه مي کنـنـد، هـمــه گاهي گنـاه ميـکنيـم
با ايــن همــه مــا مـقصــر نيـستـيـم
و انـگـشت اشـــاره مــان هـميـشـه ســـوي ديگـــريـست
دنيـاي عـجيبي ست
دنـياي عـجيــب مــا آدمـــها…..
عشــــق هــاے امــروزے یـعـنــے ،
دوستـــ داشتـــن کـســے کـه مـــال تــو نیـسـتــــ . . .
نــه اینکــــه نباشـــــه . . .
هســـت ولــے همـیشــــه دنـبــال یکــے بـهـتـر از خــودتـــِـه . . .
یـعـنــے ایـنـکـه تــو بـا گـــریـه اش گــریـه کـنـــے ولــے اون . . .
یـعنــــے خـودتــو زنـدگـــیـتو واســه کـســـے حـــروم کنـــے ،
که واســش هیـــــچ ارزشـــے نــدارے . . . یعنی تنـــــــهـــــــایـــــے . . .
عـشـــــق هـای امــروزے یـعـنی : هوس !
عـشـــــق هـای امــروزے یـعـنی : پـــــوچ !
نــــه اسمـــش عشق است
نــــــه علاقـــــــه
نــــــه حتــــي عــــادتـــ
خـــــريت مـــحض استـــ ...
دلتنـــگ کســـي باشــــي
کـــه دلـــش بــا تــو نيســـتـــ
هي باران !!!
دلت را خوش نکُن به ذوق مردم از باريدنت!!!
اين "جماعت " زماني تورا ميخواهند که برايشان صرف داشته باشي…
وقتي دلشان تورا ميخواهد که هوا گرم باشد…
زمين خُشک باشد…
همين که خيسشان کُني ُ لباسشان کثيف شود….
همين که ناخواسته ضرر برساني….
همين که برنامه هايشان را لغو کُني….
همين که ديگر برايشان به ظاهر هيچ فايده اي نداشته باشي
تو را به " فُحش " خواهند کشيد
و در پشت درهاي بسته تنها خواهند گذاشت!
اما نگران نباش !!!!!!!
تو تنها نيستي….
رفتارشان با " مَن " هم شبيه توست
شــيـريـن آنـقـدرهـا هــم شــيـريـن نـبــود . . . !
امــا فــرهـاد بــرايـش کـــــــوه کـنـد . . .
امـــروز شـيـريـن تــريــن شـيريـن هــم کـه بـاشـي ،
هـمـيـن کـه فـرهـادت هــوايـي نـشـود انـگاري کــوه کـنـده اســت . . . !
شيرين ها هم که شيرينيشان براي همه ازاد است
چه بساط خيانتي به راه است...
دوستت دارم
عاشقتم عزیزم
اونقد ک اگه نبینمت میمیرم
میتونی راحت راحت هم باشی
عه چرا خودتو از من میپوشونی عزیزم
افرین حالا شد منو تو ک اینا رو نداریم
فقط میدونی چیه
تا اونجایی باهاتم و میخوامت ک نیازام برطرف شه
باهاتم ازدواج نمیکنم
تو تنها عشقمی الان
البته همین الانی ک اینجام وگر نه بدش هزار تا دیگه عشقم دارم
اره اینجوریاس
کسی ک تو رو خارج از دید همه میخواد ینی نمیخوادت
کسی ک تورو واسه همیشه و خودت بخواد به خودش اجازه نمیده هر فکری و هر کاری
به اسم عشق با تو بکنه
ولی بازم خودت مختاری . . .
دور كه ميشوم، نزديكتر مي آيد...!
نزديك كه ميشوم، دورتر ميرود...!
انگار كه اين " فاصله "
هميشه بايد به شكلي رعايت شود !
آدم ها درست وقتی که میفهمند
دوستشان داری,مغرور میشوند...
وحشی میشوند و لگد میزنند!!
دوستت دارم هایت را قایم کن رفیق
این جمله چنان ارزانت میکند
که به خواب هم نمی بینی!
این روزهــــایم به تظاهر می گذرد…
تظاهر به بی تفاوتی،
تظاهر به بی خیـــــالی،
به شادی،
به اینکه دیگــــر هیچ چیز مهم نیست…
اما . . .
چه سخت می کاهد از جانم این “نمایش”
هیچگاه چشمانت را برای کسی که معنی نگاهت رانمی فهمد گریان نکن،
قلبت را خالی نگه دار اگرهم خواستی روزی کسی را در قلبت جا دهی
سعی کن که فقط یک نفر باشد به او بگو که تو را بیشتر از خودم و
کمتر از خدایم دوستت دارم زیراکه به خدا اعتماد دارم و به تو نیاز دارم.....!!!!
آرزویی بکن …
گوش های خدا پر از آرزوست و دستهایش پر از معجزه …
آرزویی بکن …
شاید کوچکترین معجزه اش بزرگترین آرزوی تو باشد …
میفشارم دستانت را هر چند که دیگر دستی وجود ندارد
میبوسم لبانت را هر چند دیگر سرخی لبانت را نمیبینم
در آغوشت میگیرم هر چند که مدت هاست در پی گرمای آغوشت میگردم
موهایت را نوازش میکنم هر چند دیگر دستم به موهای خاک آلودت نمیرسد
میرقصم با تو هر چند که عکست اکنون جایت را گرفته است
برایت شمع روشن میکنم روی میز شام در حالی که مدت هاست آن صندلی چوبی بی قراریت را میکند
من توانستم
من توانستم نبودنت را با رویاهای بودنت تحمل کنم
ولی چه کنم چه کنم که جای انگشتان ظریفت زیر چشمان اشک آلود من خالیست
تو بگو تا کی میتوانم دلم را با رویای بودنت خوش کنم
این سوال را مدت هاست که از خودم میپرسم:
که چرا من باید باشم و تو نباشی؟
چرا؟
شاید آن زمان که سهراب نوشت تا شقایق هست زندگی باید کرد
خبری از دل پر درد گل یاس نداشت باید اینطور نوشت:
هر گلی هم باشی چه شقایق چه پیچک چه یاس زندگی اجبار است،
زندگی در گرو خاطره هاست.
فاصله تلخ ترین خاطره هاست...