پ نه پ جدید و خنده دار
رفتم جلسه ثبت نام ۱ساعت وایسادم.
یارو اومده میگه میخوای ثبت نام کنی؟
پـَـــ نَ پـَـــ اومدم حالتو احوالتو سفید رویتو سیه مویتو ببینم بروم !
#######پ نه پ خنده ار#######
مرغ و از فریزر در آوردم میگه می خوای غذا درست کنی ؟!
پـَـَـ نَ پـَـَــــ خانوادش اومدن از سردخونه میخوان ببرن خاکش کنن !
#######پ نه پ خنده ار#######
به یارو میگم حاجی, بزن تو دنده من هول میدم روشن شه.
میگه بزنم ۲ ؟ پَـــ نَ پَـــ بزن ۳فوتبال داره
بقیه در ادامه مطلب

برچسبها:
ادامه مطلب
عکس دوستت دارم دیواری که به همه ی زبان ها میگوید
در یکی از محلههای مرکزی شهر پاریس، دیواری وسیع جا خوش کرده است که سرامیکهایی لاجوردی تنش را پوشاندهاند و روی آن با ۳۰۰ زبان زنده دنیا بیش از هزار بار به رنگی سپید نوشته شده است: «دوستت دارم».
سهم ما ایرانیها هم، دو تا از آن دوستت دارمهاست که یکی از آنها بالای دیوار قرار گرفته است و دیگری تقریبا در مرکزش. دوستت دارمهای ایرانیجای خوبی قرار گرفتهاند و چشم هر گردشگری دستکم یک بار آنها را میبیند، شاید به این دلیل که خط ایرانی زیباست، شاید هم به این خاطر که ما ایرانیها به عاشقی معروفیم.
ما عشق را نسل به نسل در روح یادگاریهایمان دمیدهایم، عشق اگر نبود، هنرهایمان ماندگار نمیشد، ادبیاتمان شکل نمیگرفت و بناهای تاریخیمان استوار نمیماند، عشق اگر نبود دریا دریا گلزار شهدا و مفقودالاثر و جانباز نداشتیم و شاید اصلا ایرانی هم وجود نداشت چه، عشق، به همه آنها که به آن باور دارند، طعم جاودانگی میچشاند.
آن که این دیوار را بنا کرده، حتما میدانسته است که بازدیدکنندگانش، «دوستت دارم» را به همه زبانهای دنیا نمیدانند، اما مطمئن بوده است که جادویی در این چند کلمه نهفته است که حتی بدون فهمیده شدن معنایش، چشمها را مینوازد.

برچسبها:
عشق
عشق یعنی با غم الفت داشتن
سوختن با درد نسبت داشتن
عشق دریک جمله یعنی انتظار
انتظار روز رجـــعت داشتن
عشق یعنی مستی و دیوانگی
عشق یعنی در جهان بیگانگی
عشق یعنی شب نخفتن تا سحر
عشق یعنی سجده ها با چشمان تر
عشق یعنی سر به دار آویختن
عشق یعنی اشک حسرت ریختن
عشق یعنی در جهان رسوا شدن
عشق یعنی مست و بی پروا شدن
عشق یعنی سوختن یا ساختــن
عشق یعنی زندگی را باختن
عشق یعنی انتـــظار و انتـــظار
عشق یعنی هرچه بینی عکس یار
عشق یعنی دیـده بر در دوختـن
عشق یعنی در فراقش سوختن
عشق یعنی لحظه های التهاب
عشق یعنی لحظه های ناب ناب
عشق یعنی با پرستو پر زدن
عشق یعنی آب بر آذر زدن
عشق یعنی سوز نی آه شبان
عشق یعنی معنی رنگین کمان
عشق یعنی با گلی گفتن سخن
عشق یعنی خون لاله بر چمن
عشق یعنی شعله بر خرمن زدن
عشق یعنی رسم و دل برهم زدن
عشق یعنی یک تیمم یک نماز
عشق یعنی عالمی راز و نیاز
عشق یعنی چون محمد پا به راه
عشق یعنی همچو یوسف قعر چاه
عشق یعنی بیستون کندن به دست
عشق یعنی زاهد اما بت پرست
عشق یعنی همچومن شیدا شدن
عشق یعنی قلــه و دریا شدن
عشق یعنی یک شقایق غرق خون
عشق یعنی درد ومحنت دردرون
عشق یعنی یک تبلور یک سرود
عشق یعنی یک سلام و یک درود
عشق یعنی جام لبریز از شراب
عشق یعنی تشنگی یعنی سراب
عشق یعنی حسرت شبهای گرم
عشق یعنی یاد یک رویای نرم
عشق یعنی غرقه گشتن در سراب
عشق یعنی حلقه های بی حساب
عشق یعنی تا ابد بی سرنوشت
عشق یعنی آخــرخط بهـشــت
عشق یعنی گم شدن در لحظه ها
عشق یعنی آبـی بی انتـــها
عشق یعنی زرد تنها و غریب
عشق یعنی سرخی ظاهر فریب
عشق یعنی تکیه بر بازوی باد
عشق یعنی حسرتت پاینده باد

برچسبها:
زندگی
زندگی، ارزش آنرا دارد که ببویی اش چون گل، که بنوشی اش چون شهد.
زندگی، بغض فـروخورده نیست.
زندگی، داغ جگــــر گـــوشه نیست.
زندگی، لحظه دیدار گلــی خفته در گهــــواره است.
زندگی، شوق تبسم به لب خشکیده است.
زندگی، جـــرعه آبی است به هنگامه ظهـــر در بیابانی داغ.
زندگی، دست نوازش به ســر نوزادی است.
زندگی، بوسه به لبهای گلی است که به شوقت همه شب بیدارست.
زندگی، شـــوق وصال یار است.
زندگی، لحظه دیدار به هنگامــــــه یاس.
زندگی، تکیه زدن بر یــار است.
زندگی، چشمه جــوشان صفا و پاکـــی است.
زندگی، مـــوهبت عرضه شده بر من انسان خاکـــی است.
زندگی، قطعه سرودی زیباست که چکاوک خواند که به وجدت آرد به سرشاخه امید و رجا.
زندگی، راز فـروزندگی خورشید است.
زندگی، اوج درخشندگــــــی مهتــاب است.
زندگی، شاخه گلی در دست است که بدان عشق سراپا مست است.
زندگی، طعــم خوش زیستن است، شور عشقی برانگیختن است.
زندگی، درک چرا بودن است، گام زدن در ره آسودن است.
زندگی، مزه طعم شکلات به مذاق طفل است. به، که چقدر شیـــرین است.
زندگی،خاطره یک شب خوش،زیر نورمهتاب،روی یک نیمکت چوبی سبز،ثبت درسینه است.
زندگی، خانه تکانی است. هر از چندگاهی از غبار اندوه.
زندگی، گـوش سپردن به اذان صبح است که نوید صبـح است.
زندگی، گاه شده است خوش نیاید به مذاق.
زندگی، گاه شده است که برد بیراهم.
زندگی، هر چه که هست، طعـــم خوبی دارد، رنگ خوبــــی دارد.

برچسبها:
باید رفت
فرصتی نمانده ، پاهایم خسته است ، باید رفت ، باید رها شد از حصار تنهایی ، نمیدانم چگونه این چراها در مقابل دیدگانم ریلی به امتداد تمام زندگی ساخته اند ، شبانه آرزوهایم را در ژرف ترین نقطه ی ذهن کابوس زده ام دفن میکنم و با بقچه ی خاکستری خاطراتم راهی شهر رویایی خیال میشوم و از جاده ی پر از ابهام و تردید میگذرم ، گامهای لرزانم سکوت شب را میشکنند و من در برهوت تنهایی خویش به شمارش گامهایم میپردازم ...

برچسبها:
خداحافظی
دل خوشی
دل من حالش خوشه ...
اصلا بلد نیست بگیره...
ولی خیلی تنگ میشه...
گاهی می ترسم بمیره...
اما بازم به خودش میاد و سوسو میزنه...
باز حیاط خلوت سینمو جارو میزنه...
می گمش تا کی میخوای عاشق بشی و بشکنی...
به روی خودش نمی یاره...
می پرسه
بامنی...؟؟!!
با کیم...
با توی عاشق پیشه ی سر به هوا
با توی دیوونه ی در به در بی سر و پا
با تو که هر چی دارم می کشم از دست توئه
با تو که هر جا میرم مسیر در بست توئه
کی می خوای دست از سر آبروی من برداری...
کی می خوای عقلی که دزدیدی سر جاش بذاری...
کی می خوای بزرگ بشی سنگین بشینی سر جات...
سر به راه بشی و دنیا رو نذاری زیر پات

برچسبها:
عشق و دوست داشتن
عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی،
دوست داشتن پیوندی خودآگاه واز روی بصیرت روشن و زلال .
عشق بیشتر از غریزه آب می خورد وهرچه از غریزه سر زند بی ارزش است،
دوست داشتن از روح طلوع می کند وتا هرجا که روح ارتفاع دارد همگام با آن اوج میگیرد .
عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست،و گذر فصل ها و عبور سال ها بر آن اثر میگذارد
دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی میکند.
عشق طوفانی ومتلاطم است، دوست داشتن آرام و استوار و پروقار وسرشاراز نجابت.
عشق جنون است و جنون چیزی جز خرابی و پریشانی "فهمیدن و اندیشیدن "نیست،
دوست داشتن ،دراوج،از سر حد عقل فراتر میرودو فهمیدن و اندیشیدن را از زمین میکند
و باخود به قله ی بلند اشراق میبرد.
عشق زیبایی های دلخواه را در معشوق می آفریند،
دوست داشتن زیبایی های دلخواه را در دوست می بیند و می یابد.
عشق یک فریب بزرگ و قوی است ، دوست داشتن یک صداقت راستین
و صمیمی، بی انتها و مطلق.
عشق در دریا غرق شدن است،
دوست داشتن در دریا شنا کردن.
عشق بینایی را میگیرد،
دوست داشتن بینایی میدهد.
عشق خشن است و شدید و ناپایدار،
دوست داشتن لطیف است و نرم و پایدار.
عشق همواره با شک آلوده است،
دوست داشتن سرا پا یقین است و شک ناپذیر.
ازعشق هرچه بیشتر نوشیم سیراب تر میشویم،
از دوست داشتن هرچه بیشتر ،تشنه تر.
عشق نیرویی است در عاشق ،که او را به معشوق میکشاند،
دوست داشتن جاذبه ای در دوست ، که دوست را به دوست می برد.
عشق تملک معشوق است،
دوست داشتن تشنگی محو شدن در دوست.
عشق معشوق را مجهول و گمنام می خواهد تا در انحصار او بماند،
دوست داشتن دوست را محبوب و عزیز میخواهد ومیخواهد که همه ی دلها آنچه را او از دوست در خود دارد ،داشته باشند.
در عشق رقیب منفور است،
در دوست داشتن است که:“هواداران کویش را چو جان خویشتن دارند”
که حسد شاخصه ی عشق است
عشق معشوق را طعمه ی خویش میبیند
و همواره در اضطراب است که دیگری از چنگش نرباید
و اگر ربود با هردو دشمنی می ورزد و معشوق نیز منفور میگردد .
دوست داشتن ایمان است و ایمان یک روح مطلق است
یک ابدیت بی مرز است ; که از جنس این عالم نیست.

برچسبها:
ای گل تازه...
ای گل تازه
ای گل تازه که بویی زوفا نیست تو را ... خبر از سرزنش خار جفا نیست تو را
رحم بر بلبل بی برگ و نوا نیست تو را ... التفاطی به اسیران بلا نیست تو را
ما اسیر غم و اصلا غم ما نیست تو را ... تا اسیر غم خود رحم چرا نیست تو را
فارغ از عاشق غمناک نمی باید بود ... جان من این همه بی باک نمی باید بود
همچو گل چند به روی همه خندان باشی ... همره غیر به گلگشته گلستان باشی
هر زمان با دگری دست به گریبان باشی ... زان بیاندیش که از کرده پشیمان باشی
جمع با جمع نباشند و پریشان باشی ... یاد حیرانی ما آری و حیران باشی
ما نباشیم که باشد که جفای تو کشد ... به جفا سازد و صد جور برای تو کشد
شب به کاشانه ی اغیار نمی باید بود ... غیر را شمع شب تار نمی باید بود
همه جا با همه کس یار نمی باید بود ... یار اغیار دل آزار نمی باید بود
تشنه ی خون من زار نمی باید بود ... تا بدین مرتبه خونخوار نمی باید بود
من اگر کشته شوم باعث بد نامی توست ... موجب شهرت بی باکی و خود کامی توست
دیگری جز تو مرا این همه آزار نکرد ... جز تو کس در نظر خلق مرا خار نکرد
آنچه کردی تو به من هیچ ستمکار نکرد ... هیچ سنگین دل بیدادگر این کار نکرد
این ستم ها دگری با من بیمار نکرد ... هیچ کس این همه آزار من زار نکرد
گر زآزردن من هست غرض مردن من ... مردم و آزار مکش از پی آزردن من
جان من سنگ دلی دل به تو دادن غلط است ... بر سر راه تو چون خاک فتادن غلط است
چشم امید به روی تو گشادن غلط است ... روی پر گرد به راه تو نهادن غلط است
رفتن اولاست ز کوی تو ستادن غلط است ... جان شیرین به تمنای تو دادن غلط است
تو نه آنی که غم عاشق زارت باشم ... چون شود خاک بر آن خاک زارت باشم
مدتی هست که حیرانمو تدبیری نیست ... عاشق بی سر و سامانمو تدبیری نیست
از غمت سر به گریبانمو تدبیری نیست ... خون دل رفته ز دامانمو تدبیری نیست
از جفای تو بدین سانمو تدبیری نیست ... چه توان کرد پشیمانمو تدبیری نیست
شرح درماندگی خود به که تقریر کنم ... عاجزم چاره ای من چیست چه تدبیر کنم
نخل نو خیز گلستان جهان بسیار است ... گل این باغ بسی سر به روان بسیار است
جان من همچو تو غارتگر جان بسیار است ... ترک زرین کمر موی میان بسیار است
با لب همچو شکر تنگ دهان بسیار است ... نه که غیر از تو جوان نیست جوان بسیار است
دیگری این همه بیداد به عاشق نکند ... قصد آزردن یاران موافق نکند
مدتی شد که در آزارم و می دانی تو ... به کمند تو گرفتارم و می دانی تو
از غم عشق تو بیمارم و می دانی تو ... داغ عشق تو به جان دارم و می دانی تو
خون دل از مژه می بارم و می دانی تو ... از برای تو چنین زارم و می دانی تو
از زبان تو حدیثی نشنودم هرگز ... از تو شرمنده ای یک حرف نبودم هرگز
مکن آن نو که آزرده شوم از خوی ات ... دست بر دل نهم و پا بکشم از کوی ات
گوشه ایی گیرم و من بر نیایم سوی ات ... نکنم بار دگر یاد قد دلجوی ات
دیده پوشم ز تماشای رخ نیکوی ات ... سخنی گویم و شرمنده شوم از روی ات
بشنو پند مکن قصد دل آزرده ای خویش ... ورنه بسیار پشیمان شوی از کرده ای خویش
چند صبح آیم و از خاک درت شام روم ... از سر کوی تو خودکام به ناکام روم
صد دعا گویم و آزرده به دشنام روم ... از پی ات آیم و با من نشوی رام روم
دور دور از تو من تیره سرانجام روم ... نبود زهره که همراه تو یک گام روم
کس چرا این همه سنگین دل و بد خو باشد ... جان من این روشی نیست که نیکو باشد
از چه با من نشوی یار چه می پرهیزی ... یار شو با من بیمار چه می پر هیزی
چیست مانع ز من زار چه می پرهیزی ... بگشای لعل شکر بار چه می پرهیزی
حرف زن ای بت خونخوار چه می پرهیزی ... نه حدیثی کنی ازهار چه می پرهیزی
که تو را گفت که به ارباب وفا حرف مزن ... چین برافروزن و یکبار به ما حرف مزن
درد من کشته شمشیر بلا می داند ... سوز من سوخته داغ جفا می داند
مسکن ام ساکن صحرای فنا می داند ... همه کس حال من بی سر و پا می داند
پاکبازم همه کس طوق مرا می داند ... عاشق همچو من از نیست خدا میداند
چاره ای من کن و مگذار که بیچاره شوم ... سر خود گیرم و از کوی تو آواره شوم
از سر کوی تو با دیده ی تر خواهم رفت ... چهره آلوده به خونابه جگر خواهم رفت
تا نظر می کنی از پیش نظر خواهم رفت ... گر نرفتم ز درت شام سحر خواهم رفت
نه که این بار تو هر بار دگر خواهم رفت ... نیست باز آمدنم باز اگر خواهم رفت
چند در کوی تو با خاک برابر باشم ... چند آمال جفای تو ستمگر باشم
چند پیش تو بقدر از همه کمتر باشم ... از تو چند ای بت بد کیش مکدر باشم
میروم تا به سجود بت دیگر باشم ... باز اگر سجده کنم پیش تو کافر باشم
خود بگو از تو کشم ناز و تقابل تا کی ... طاقتم نیست از این بیش تحمل تا کی
سبزه ای دامن نسرین تو را بنده شوم ... ابتدای خط مشکین تو را بنده شوم
چین بر ابرو زدن و کین تو را بنده شوم ... گره بر ابروی پر چین تو را بنده شوم
حرف نا گفتن و تمکین تو را بنده شوم ... طرز محجوبی و آیین تو را بنده شوم
اله اله ز که این قائله اندوخته ایی ... کیست استاد تو اینها ز که آموخته ایی
این همه جور که من از پی هم می بینم ... زود خود را به سر کوی عدم می بینم
دیگران راحت و من این همه غم می بینم ... همه کس خرم و من درد و الم می بینم
لطف بسیار طمع دارم و کم می بینم ... هستم و آزرده و بسیار ستم می بینم
خورده بر حرف درشت من آزرده مگیر ... حرف آزرده درشتانه بود خرده مگیر
آنچنان باش که من از تو شکایت نکنم ... از تو قطع لطف و عنایت نکنم
پیش مردم زجفای تو حکایت نکنم ... همه جا قصه ی درد تو روایت نکنم
دیگر این قصه ی بی حد و نهایت نکنم ... خویش را شهره ی هر شهر و ولایت نکنم
خوش کنی خاطر وحشی بنگاری سهل است ... سوی تو گوشه چشمی ز تو گاهی سهل است

برچسبها:
مدت هاست تنها چیزی که مرا یاد تو میندازه
طعنه های دیگران است.
شاید اگر این دیگران نبودند
تو زودتر از اینها برای من مرده بودی...
.........................................................................................
تو این زمونه دو نفر همیشه تنهان
دختری که ارایش کردن بلد نیست
و پسری که دروغ گفتن بلد نیست...
.........................................................................................
دلم میخواهد زندگیم را موقتا دست یکی بدهم
و بگم تو بازی کن تا من برگردم
فقط نسوزی ها...
........................................................................................
اسباب بازی هایش را جمع میکردم ماتم برد"""
وقتی دلم را میان انها دیدم...
تنهایی تلخ است تلخ
مثل نوازنده پیانو که با دست های بریده
به پیانو می نگرد...
...............................................................................................
همین سه کلمه برای وصف حالم کافیست
خنده ام درد دارد...
................................................................................................
بیا جایمان را عوض کنیم؛ دلم لک زده برای اینکه کسی عاشقم باشد...
.................................................................................................
ارام به شانه ام زد و گفت: آفرین!!! تنهایی که ترس ندارد... بعد ارام ارام دور شد...
هرگز نفهمید من از نبود خودش میترسم نه از تنهایی...
........................................................................................................
بایست و تماشا کن!!! کسی که برای ماندنت دست به دعا برداشته بود
امروز برای رفتنت نذر کرده است...
........................................................................................................
دچار مرگ عاطفی شده ام؟؟؟
متقاضی باشد
زندگیم را اهدا می کنم...

برچسبها:
هزار تا میبوسمت
هزار تا میبوسمت ، بعد لالا میشم
صب که بیدار میشم ، بوست میکنم ، نازت میکنم ،
میرم مدرسه ، از مدرسه که اومدم ، بوست
میکنم ، برات مشق عشق میکنم ، انشای دوستی میخونم ،
تمرین تحمل رو حل میکنم ، مساله ی دلتنگی رو که حل کردم شام رو کنار تو میخورم ،
شب که شد برات شعر فروغ میخونم ، بغلت میکنم بوست میکنم ،
صدای نفساتو گوش میکنم که اروم اروم مثل یه گنجشکک اشی مشی ناز و
مهربون لب بوم دلم نشستی، نفسای اروم ارومت رو میشمرم ،
تا خوابم ببره به عشق تو وقتی خوابم برد خواب تو رو میبینم ..

برچسبها:
تـنـهـا بـرای چشمـان تــــــو می نـویســم
کـه نگاهتـــ تکــراری از آسمــان استــــ...
تــو هـمانـی هستـی کـه بـهـــار را برایـم بـه ارمـغـان آوردی
و من همانی هستم کــه بـه عشقتــــ وفـادار مانـده ام
و روزهـــای بــی تـــو را در دفتـــــر دلـم شمــارش کــردم...
لـمس کـن گونـه هایـم را کـه خیـس اشکـــــ استــــ و پُر شیـــار ..
تـویـی کـه می دانـی مـن چگونــه عاشقتـــــ هستــم

برچسبها: