برای عشق

برای عشق تمنا کن ولی خار نشو
براي عشق قبول كن ولي غرورتت را از دست نده
براي عشق گريه كن ولي به كسي نگو
براي عشق مثل شمع بسوز ولي نگذار پروانه ببينه
براي عشق پيمان ببند ولي پيمان نشكن
براي عشق جون خودتو بده ولي جون كسي رو نگير
براي عشق وصال كن ولي فرار نكن
براي عشق زندگي كن ولي عاشقونه زندگي كن
براي عشق بمير ولي كسي رو نكش .
براي عشق خودت باش ولي خوب باش......



برچسب‌ها:
[ یک شنبه 9 آذر 1393برچسب:, ] [ 7:12 ] [ هادی سبحانی ]
[ ]

آرزویم این است عاشق شوی

عکس

من پذیرفتم شکست خویش را / پند های عقل دور اندیش را

من پذیرفتم که عشق افسانه است / این دل درد آشنا دیوانه است

می روم شاید فراموشت کنم / با فراموشی هم آغوشت کنم

می روم از رفتنم دل شاد باش / از عذاب دیدنم آزاد باش

گرچه تو تنها تر از ما میروی / آرزو دارم ولی عاشق شوی

آرزو دارم بفهمی درد را / تلخی برخورد های سرد را



برچسب‌ها:
[ یک شنبه 9 آذر 1393برچسب:, ] [ 7:10 ] [ هادی سبحانی ]
[ ]

شقایق

شقایق گفت با خنده ؛ نه تب دارم ، نه بیمارم
اگر سرخم چنان آتش ، حدیث دیگری دارم
گلی بودم به صحرایی ، نه با این رنگ و زیبایی
نبودم آن زمان هرگز ، نشان عشق و شیدایی



یکی از روزهایی ، که زمین تب دار و سوزان بود
و صحرا در عطش می سوخت ، تمام غنچه ها تشنه
و من بی تاب و خشکیده ، تنم در آتشی می سوخت
ز ره آمد یکی خسته ، به پایش خار بنشسته



و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود
ز آنچه زیر لب می گفت : شنیدم ، سخت شیدا بود
نمی دانم چه بیماری به جان دلبرش
افتاده بود ، اما طبیبان گفته بودندش


اگر یک شاخه گل آرد ، ازآن نوعی که من بودم
بگیرند ریشه اش را ، بسوزانند
شود مرهم برای دلبرش ، آندم شفا یابد
چنانچه با خودش می گفت ، بسی کوه و بیابان را


بسی صحرای سوزان را ، به دنبال گلش بوده
و یک دم هم نیاسوده ، که افتاد چشم او ناگه به روی من
بدون لحظه ای تردید ، شتابان شد به سوی من


به آسانی مرا با ریشه از خاکم جدا کرد و
به ره افتاد و او می رفت ، و من در دست او بودم
و او هرلحظه سر را رو به بالاها
شکر می کرد ، پس از چندی



هوا چون کوره آتش ، زمین می سوخت
و دیگر داشت در دستش تمام ریشه ام می سوخت
به لب هایی که تاول داشت گفت : چه باید کرد؟


در این صحرا که آبی نیست
به جانم ، هیچ تابی نیست
اگر گل ریشه اش سوزد که وای بر من
برای دلبرم ، هرگز دوایی نیست


واز این گل که جایی نیست ، خودش هم تشنه بود اما
نمی فهمید حالش را ، چنان می رفت و
من در دست او بودم ، و حالا من تمام هست او بودم



دلم می سوخت ، اما راه پایان کو ؟
نه حتی آب ، نسیمی در بیابان کو ؟



و دیگر داشت در دستش تمام جان من می سوخت
که ناگه روی زانوهای خود خم شد ، دگر از صبر او کم شد
دلش لبریز ماتم شد ، کمی اندیشه کرد ، آنگه


مرا در گوشه ای از آن بیابان کاشت
نشست و سینه را با سنگ خارایی
زهم بشکافت ، زهم بشکافت


اما ! آه صدای قلب او گویی جهان را زیرو رو می کرد
زمین و آسمان را پشت و رو می کرد
و هر چیزی که هرجا بود ، با غم رو به رو می کرد


نمی دانم چه می گویم ؟ به جای آب ، خونش را
به من می داد و بر لب های او فریاد
بمان ای گل ، که تو تاج سرم هستی
دوای دلبرم هستی ، بمان ای گل



و من ماندم نشان عشق و شیدایی
و با این رنگ و زیبایی
و نام من شقایق شد
گل همیشه عاشق شد



برچسب‌ها:
[ یک شنبه 9 آذر 1393برچسب:, ] [ 7:2 ] [ هادی سبحانی ]
[ ]

خداحافظی

خداحافظی بوق و کرنا نمی خواهد

خداحافظی دلیل

بحث

یادگاری

بوسه

نفرین

گریه

خداحافظی واژه نمی خواهد....

خداحافظی یعنی..

در را باز کنی..

و چنان کم شوی از این هیاهو..

که شک کنند به چشم هایشان..

به خاطره هایشان..

به عقلشان..

و سوال برشان دارد..

که به خوابی دیده اند تو را تنها...!؟

یا توی سکانسی از فیلمی فراموش شده..!؟




برچسب‌ها:
[ شنبه 8 آذر 1393برچسب:, ] [ 6:56 ] [ هادی سبحانی ]
[ ]

من رابــطه هایی را دوســت دارم که دو طــرفه اند .. .

من رابــطه هایی را دوســت دارم که دو طــرفه اند .. .



هــر دو میکوشــند برای ادامــه دار شــدنش ...



هــر دو خطــر می کنــند ...



هــر دو وقــت میگــذارند ...



هــزینه میکنــند ...





هر دو برای یک لحظــه بیــشتر ، در کنــار هــم بــودن



با زمــان هــم میجنــگند ...



من عاشــــق رابطــه های دو طــرفــه ام .



رابطه هــایی که بــرای هر دو طرف ادامــه اش،



با ارزشتــرین چــیز دنــیاست .



بــــرای هــــر دو !...





برچسب‌ها:
[ شنبه 8 آذر 1393برچسب:, ] [ 6:55 ] [ هادی سبحانی ]
[ ]

پا به پای من بیا



پا به پای من بیا

دست در دست تو می مانم

مجنون می شوم

لیلی  باش

بگذار دور شویم از این شهر

من آقا می شوم برای لحظه هایت

تو بانوی ثانیه هایم باش

بیا و ببین من جور دیگر دوستت خواهم داشت

مثلا باران بیاید

دستت را می گیرم

با هم به خیابان می رویم

و بلند بلند برایت لیلی و مجنون می خوانم

برایت لاك قرمز می زنم

و میان جمع تو را می بوسم

پا به پای من بیا

من

شهر بهتری می شناسم

میان بازوانم

میان بازوانت



برچسب‌ها:
[ شنبه 8 آذر 1393برچسب:, ] [ 6:53 ] [ هادی سبحانی ]
[ ]

دادگاه عشق‎

درظلمت شب‎

به شهادت مهتاب‎

در دادگاه عشق‎

اقرارمیکنم که خسته ام‎

و تو حکم را به مرگ خودصادرمیکنی‎

عشق من

اگرمن باتوخسته ام بی تومیمیرم‎

این را نمیدانی؟؟‎‎




برچسب‌ها:
[ شنبه 8 آذر 1393برچسب:, ] [ 6:51 ] [ هادی سبحانی ]
[ ]

بدون شرح

آدم یه روزایی به بـــــــودن بعضیـــا خیـــــلی احتیـــــاج داره


که همیـــــشه این روزا دقیقــــــا مصـــــــادف میشــــــه


بــــا روزایی که اصلا نیســـــت





برچسب‌ها:
[ شنبه 8 آذر 1393برچسب:, ] [ 6:50 ] [ هادی سبحانی ]
[ ]

کسب درآمد به دلار خیلی راحت

حتماً امتحان کنید

 

  واقعاً عالیه

 

به راحتی 25 دلار کسب کنید

وبا گرفتن زیر مجموعه  به درآمد عالی می رسید

 

فقط با عضویت ساده روزانه به دلار درآمد کسب کنید پس هر چه زودتر عضوشوید

 

وهیچ گونه فعایتی نمی خواهد که داشته باشید

جهت عضویت بر روی لینک زیر کلیک نمایید

 

http://www.createyourpassiveincome.com/?sobhanipor

 



برچسب‌ها:
[ سه شنبه 20 آبان 1393برچسب:, ] [ 7:45 ] [ هادی سبحانی ]
[ ]

کلبه عاشقانه 1

نیا باران......!

 

نیا باران زمین جای قشنگی نیست!!!

من از اهل زمینم خوب میدانم گل با آنکه در عقد زنبور است،

سودای بلبل دارد و  پروانه را هم دوست می دارد..!!

نیا باران.......نیا!

  


شبیه غریبه !!!!

نبودن هایت آنقدر زیاد شده اند


که هر رهگذری را شبیه تو می بینم !!


نمی دانم غریبه ها ” تــــــــــــــــــــو ” شده اند


یا تو ” غریبـــــــــــــــــــــــــــه ” ؟؟!!

 

دلم مینویسد....

 

دلت تنگ یه نفر که باشه 
 
تموم تلاشت و هم که کنی تا خوش بگذره ؛ 
 
و لحظه ای فراموشش کنی ، فایده نداره .... 
 
 
تو دلت تنگه ، دلت برای همون یه نفر تنگه
 
تا نیاد ... تا نباشه .... هیچ چیز درست نمی شه ... !!!
 
 
 
 
 

 

 

براے دل خـــودم مے نویسم ..
 
براے دلتنگــے هایــم
 
براے دغدغــہ هاے خـــودم 
 
براے شانہ اے کہ تکیہ گاهــم نیستــــ
 
برای دلے کہ دلتنگم نیست ... 
 
براے دستے کہ نوازشگــ ـــر زخـم هایم نیست ... 
 
براے خودم مے نویســـم
 
بمیـ ــرم براے خـ ـودم کہ اینقـــدر تنهاستـــ !.!.!.!
 
 
 
 

 

 

می شود در همین لحظه از راه برسی و جوری مرا در آغوش بگیری 
 
 
که حتی عقربه ها هم جرات نکنند از این لحظه عبور کنند ؟ 
 
 
و من به اندازه ی تمام روزهای کم بودنت تو را ببویم و در این زمان متوقف... 
 
 
سالها در آغوشت زندگی کنم بی ترس فرداها ؟!

 

 

اشک......

 
 
 
 
اشک ها قطره نیستند
 

 

بلکه کلماتی هستند که می افتند

 

 

 

فقط بخاطر اینکه پیدا نمیکنند کسی را که معنی این کلمات را بفهمد . . .

 

 


وای خدا چقدر دلم یه آغوش میخاد....

 
 
چـه اعـجـازیـسـت
 
 
بـا هـر بـوسـه کـه مـیـکـاری
 
گـونـه هـایـم گـل مـی دهـد
... !!!
 
 
 
 
 
 
نگاهت هر قدر هم که دور باشد ، آرامم میکند . . .

و آوایی آمدنت را در گوشم زمزمه . . .

چقدر رسیدنت را دوست دارم . . .

آغوشم در ازدحامِ سرمای تنهایی . . .
 
تنها برای ” تــــــو ” ، هنوز گرم است
 
 
 
 
 
 
 
گاهی چه دلتنگ میشویم

برای یک مواظب خودت باش

برای یک هستم

برای یک نوازش

برای یک آغوش . . .


 
 

به سلامتی ...

 

یه چیزی هست به اسم “بغل “…. 

 

 

لامصب دوای هر دردیه . . .

 

 

 

 

 

 

 

 

دستایی رو پیدا کن که در ضعیف ترین حالتت نگهت دارن.

 

چشمایی که در زشت ترین حالتت نگاهت کنن.

 

قلبی رو که وقتی توی بدترین حالت هستی دوست داشته باشه ،

 

 

اگر تونستی اینارو پیدا کنی بدون که عشق رو پیداکردی

 

والنتاین

 

محتاج لبانت هستم 

 که در بهار و تابستان 

پاییز و زمستان 

 مرا 

 عاشقانه ببوسند 

 آنطور که آتشفشان خاموش درونم جان گرفته 

 مهرت را فوران کند 

من 

 تو و تمام وجودت را 

 نه برای یک هم آغوشی ساده 

 برای تمام عمر می خواهم

همین ...

 

 

  والنتاین مبارک

 

 

 

دلم خیلی گرفته

دلم واسه اون دبستان تنگ شده 

 

که وقتی تنها تو گوشه حیاط مدرسه وایسادی 

 

یه نفر میومد بهت میگفت:

 

میای با هم دوست بشیم..!!؟

 

 

 

اینجا زمین است قیمت یک عشق تا عشق دیگر ......

 

یک قهر ساده است....!!!

 

همین...!!

 

 

 

یه وقتای آدم اونقدر تنهاست که

 

آرزو داره یکی صداش کنه

 

حتی اشتباهی...!!

 

 

 

بعضی آدما یهو میان _ یهو زندگیتو قشنگ میکنن

 

یهو میشن همه دل خوشیت

 

یهو میشن دلیل خنده هات

 

یهو میشن دلیل نفس کشیدنت

 

بعد همینجوری

 

یهو میرن 

 

یهو آرزوهاتو خراب میکنن

 

یهو میشن دلیل همه غصه هاتو همه اشکات

 

یهو میشن سبب بالا نیومدن نفست

 

 

نمیدونم چرا یهو دلم گرفت!!!

 

 

 

به شوق دیدارت 

چه آب جاروی راه انداخته اند

مژه ها و چشم هایم ....!؟

 


پست آسمانی

 
همیشه حرارت لازم نیست ...
 
گاهی از سردی یک نگاه 
 
میتوان آتش گرفت...
 
 
 
سالهاست منتظر آمدن روزهای بهترم ...
 
ولی نمیدوانم چرا هنوز هم..
 
"دیروز ها"
 
بهترن !!!!!
 
 
 
 
"تو"
 
دو حرف بیشتر نیست..!!
 
کلمه ای کوتاه...
 
که برای گفتنش جانم به لب رسید 
 
ولی ناتمام ماند..!!
 
 
 
 
در جستجوی تو چشمانم از نفس افتاد
 
در کجای جغرافیای دلت ایستاده ام که خانه ام ابریست؟؟؟
 
همیشه دلتنگ توام
 

 

 

دوست داشتن یعنی...

دوست داشتن یعنی :

 

اونیکه هزار بارم ناراحتش کنی بازم بگه: 

 

این دفعه آخره که میبخشمت 

 

و بازم با اخم بیاد تو بغلت.....!!! 

 

دل

"دل"
 
 
اتفاقی ترین اشتباه دنیاست...!!!
 
 
بسته میشود،جاییکه نباید...
 
 
کنده میشود،جاییکه نباید...!!

 


خدایا

خسته ام ....

 

اما تحمل میکنم ....

 

 

 

خدایا روزگارت با من و احساسم بد تا کرد

 


بی تو

بی "تو" حتی 

 

باران 

 

هم 

 

بوی تشنگی 

 

میدهد

 

احساس

 

فرهاد مگر چه کم داشت؟؟؟!!!

 

او که تماو زندگیش شیرین بود؟؟!!!

 

 

 

 

دنیا رو در 82 روز دور میزنند ما که جای خود داریم 

 

شکستن،طناب دار

طناب رو به دور گردنم آویختند:

 

گفتند آخرین آرزویت؟؟؟

 

گفتم :

 

دیدن یار

 

گفتند:

 

خسته است تا صبح طناب بافته؟؟!!!

 

 

 

یک تلنگر کافی بود تا بشکنم 

 

به هر حال ممنون از مشتت؟؟؟!!!


برچسب‌ها: شکستن, عکس غمگین, عکس عاشقانه, عشق, غم
+ نوشته شده در چهارشنبه بیستم شهریور 1392 ساعت 18:12 توسط آرش |  341 نظر

تنهای ،دوری

میدانی تنهای کجاش درد داره؟؟؟!!

 

انکارش.....

 

 

 

بند بند وجودم 

به بند بند وجود تو بسته است!!

با این همه بند 

چقدر دوریم از هم.....


برچسب‌ها: تنهای, دوری, غم, عشق تلخ, عکس عاشقانه
+ نوشته شده در سه شنبه پنجم شهریور 1392 ساعت 19:13 توسط آرش |  400 نظر

زخمی

 

 

تن من زخمی است یک خراش کمتر یا بیشتر فرقی نمی کند

راحت باش!!!

+ نوشته شده در یکشنبه بیست و هفتم مرداد 1392 ساعت 12:13 توسط آرش |  176 نظر

چوپان دروغگو؛دلتنگ

 

 
 
 
 
هنوزم کسی نمیداند:
 
چوپان قصه ها
 
دروغ میگفت تا...
 
تنهایی هایش بشكند
 
اااااااااااااااااای مردم
 
گرگ گوسفندهای مرا هم خورد!!!!
 
 
 
 
 

تو ميداني 

 

 

از مرگ نمي ترسم

 

 

 

فقط 

 

 

 

حيف است هزار سال بخوابم

 

 

 

و خواب تو را نبينم...

 

 
 
 
 
 
 
 
 
كاش هميشه در كودكي مي مانديم

تا به جاي دلهايمان

سر زانوهايمان زخمي ميشد!...
 
 
 
 
 
 
 
 
مرا به ذهنت نه! به دلت بسپار

من ازگم شدن درجاهاي شلوغ ...ميترسم ...
 
 
 
 
 
 
 
مثل كشيدن كبريت در باد

ديدنت دشوار است

من كه به معجزه ي عشق ايمان دارم

مي كشم

آخرين دانه ي كبريتم را در باد

هر چه بــــــادا بــــــــــاد!
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

 


برچسب‌ها: چوپان درغگو, تنها, مرگ, خواب, کودکی
+ نوشته شده در شنبه نوزدهم مرداد 1392 ساعت 14:5 توسط آرش |  346 نظر

آدم راستگو

 

********************************************************

 

 

 

 

 

آدمای راست گو خیلی زود و خیلی راحت عاشق میشن ....

خیلی راحت احساسشون رو بروز میدن.....

خیلی راحت بهت میگن که دوستت دارن.....

خیلی دیر دل می کنن.....

اما وقتی زخمی بشن ، ساکت میشن ، چیزی نمیگن ، 

خیلی راحت میرن و دیگه هیچوقت بر نمیگردن!!!!!

 

 

 

 

 

 

در روزگار ما دو نفر همیشه تنهان

 

پسری که نمیتونه دروغ بگه ....

 

دختری که نمیتونه آرایش کنه....

 


برچسب‌ها: آدم راستگو, عاشق, عشق, غم
+ نوشته شده در شنبه پنجم مرداد 1392 ساعت 0:36 توسط آرش |  403 نظر

سیگار

 

 

 
فرقی نمیکند دختر باشی یا پسر
 
همین که با دل کسی بازی نکنی 
 
مردی........................................!
 
 
 
 
 
 

 

وقتی خودت را سیگار فرض می کنی، حال و روزت می شود مثل من!
یکی پیدا می شود که با لبخند دستانت را می گیرد؛
آتشت می زند؛ و می کشد شیره ی وجودت را.
وقتی خاکستر، تمام وجودت را گرفت؛ زیر پا له می کند باقیمانده ات را
و دستش را به سمت نخ های بعدی دراز می کند.

 


برچسب‌ها: عشق, غم, سیگار
+ نوشته شده در جمعه بیست و هشتم تیر 1392 ساعت 0:52 توسط آرش |  281 نظر

مادر،اعدام،ساده،گرگ

 
!مادر"مرا ببخش درد بدنم بهانه بود
 
کسی رهایم کرده بود...
 
 
 
که صدای بلند گریه ام؛
 
 
 
اشک هایت را در آورد...!!!
 
 
 
 
 

 

 

من از اعدام نمیترسم!!
نه از "چوبش"نه از"دارش"
من از پایان بی دیدار میترسـم
 
 
 
میگویند:ساده نیست...
گذشتن از کسی که گذشته هایت راساخته،
و آینده ات را ویران کرده!!!!....
اما من گدشتم..

 

 

 
 
 
 

 

 

اینجا در دنیای من
 
گرگـــ ها هـــم افسردگی مفرطــ گرفته انــ...ـــد
دیگر گــــوسفند نمی گیرند
 
به نــــی چوپان دل می سپارند و گریــــه می کنند ...

 

 

برچسب‌ها: مادر, غم, اشک, ساده, شکستن
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و ششم تیر 1392 ساعت 17:59 توسط آرش |  207 نظر

حرفی نیست،خدایا،اشتباه

در واپسین قدم های راه به 

به تاولهای پا چگونه میتوان گفت :

تمام مسیر اشتباه بود؟؟؟؟!!!!!

 

 

 

خدایا التماس میکنم !

همه دنیا ارزانی دیگران..

ولی...

انکه دنیای من است...

مال دیگران نباشد!

 

 

 

حرفی نیست.!

خودم سکوت را معنی میکنم

کاش میفهمیدی:

گاهی همین نگاه سرد:

روی زمستان را هم کم میکند!!!!


برچسب‌ها: مسیر اشتباه, غم, عشق, تصاویر عاشقانه, جملات غمگین
+ نوشته شده در دوشنبه هفدهم تیر 1392 ساعت 22:23 توسط آرش |  277 نظر

گریه مرد،کاش آدم ها...،حال خراب،خدا،زندگی

 

اشک زن دل [] را می ســوزاند ولــی‌ اشــک مرد ، کــــوه را آبــــــ مـــی کـــــــند [!]

 

 

 

 

کاش ما آدم ها هم

 

مثــــــــــــــــــــل

 

گربه ها با چند لحظه بو کشیدن

 

میفهمیدیم که هر

 

آشـــــــــــــــــــــغالی

 

 

ارزش وقت گذاشتن نداره

 

 

 

 

 

حال آدم خراب پرسیدن ندارد

اما …

دستانش گرفتن دارد.

 

 

سخت است حـــرفت را نفهمند،

سخت تر این است که حــــرفت را اشتباهی بفهمند،

حــــالا میفهمم، که خـدا چه زجــــــری میکشد

وقتی این همه آدم حـــرفش را که نفهمیده اند هــــیچ،

 

اشتباهی هم فهـــمیده اند.

 

 

زندگی تمامش خطای دید است

من تو را می بینم و تو مرا نمی بینی!…


برچسب‌ها: گریه مرد, کاش آدم ها, حال خراب, خدا, زندگی
+ نوشته شده در یکشنبه شانزدهم تیر 1392 ساعت 23:17 توسط آرش |  169 نظر

خدایا&باران&خاطرات&طعمه

رد پاهایم را پاک می کنم

به کسی نگویید

 

من روزی در این دنیا بودم.

 

خدایا

 

می شود استعـــــفا دهم؟!

 

 

کم آورده ام ...!

 

 

 

پاهـایم را که درون آب مـی زنـم....

ماهــی ها جـمع می شـوند....!

 

شایـدآنها هـم فهمیـده اند عمری طعـمه ی روزگـار بوده ام...

 

 

این روزها

آب وهوای دلم آنقدر بارانی ست

 

که رخت های دلتنگیم را

 

فرصتی برای

 

 

خشک شدن نیست

 

 

 

خاطراتــــــ کودکیـم را ورق می زنم

 

و یک به یک ، عکسها را با نگاهم می چشیدم

 

 

عکسهـای دوران کودکیم طعـــــم خوبـی دارنــد ....


برچسب‌ها: خاطرات, باران, خسته, خدایا, کودکی
+ نوشته شده در دوشنبه دهم تیر 1392 ساعت 23:49 توسط آرش |  199 نظر

دوست دارم!!!!

از انتهای خیالت تا هر کجا بروی .....به هم میرسیم

زمین بیهوده گرد نیست!!!!!!

فرقی ندارد شرق یا غرب،شمال یا جنوب ...

من تو را به هر جهت که باشی دوست دارم...

 


برچسب‌ها: دوستت دارم, خیال, زمین گرد
+ نوشته شده در پنجشنبه ششم تیر 1392 ساعت 21:7 توسط آرش |  151 نظر

ساکت شو&خدایا

چـرا سـاکـت نـمـی شـوی؟

 

صـدای نـفـس هـایـت . . . در آغـوش ِ او

 

از ایـن راه ِ دور هـم آزارم مـی دهـد !!!

 

 

لــعــنــتــی . . . آرامـتـر نـفـس نـفـس بـزن !

 

 

 

خدایا یک مرگ بدهکارم و هزار آرزو طلبکار . .

خسته ام ،

یا طلبم را بده ؛

یا طلبت را بگیر . . . !

 

 

 

 

برایش نوشتم:

"به امید فردای بهتر واسه هردومون"

دو هفته بعد شنیدم ازدواج کرد!!!

بعدهــــــــــــــــا فهمیدم

آن روز "الف" فردا را

 

یادم رفته بـــــــــــــــــــود..

 

حتما یه سری به ادامه ی مطالب بزنید حیف از دست بدین


برچسب‌ها: عکس عاشقانه, خدایا, خسته, لعنتی, عشق
ادامه مطلب
+ نوشته شده در یکشنبه دوم تیر 1392 ساعت 22:23 توسط آرش |  154 نظر

غم تنهای.

از همه دوستان خواهش میکنم به لینک یا لوگوی کبوتر باز که تو وبم گزاشتم حتما یه سر بزنید پشیمون نمیشید و خیلی هم بدردتون میخوره بعد بیاین نظر بدین.

 

 

 

مهم نيست كه شانه هايت تجسم است و آغوشت خيال! همه ی يادت اينجاست

 نگاهت ... صدايت ... خنده هايت ... ديگر چه مي خواهم؟ هيچ! دستانت را در

 دستهايم جا گذاشتی نگاهت را در نگاهم و خيالت را در خيالم... و من آرامم ...

 آرام تر

 از هميشه

 

 

چرا آدم ها نمیدونن بعضی خدا حافظی ها یعنی:

نذار برم؛

یعنی برم گردون ؛

سفت بغلم کن ؛

سرمو بچسبون به سینتو بگو :

خ حافظ و زهر مار !بیخود میکنی میگی خدا حافظ !!!

مگه میزارم بری!!!

 

 

 

 

نمیدونم ،میدونی یا نه ؟

لحظه ی تولد من به همان ثانیه ی بر میگردد :

که تو برای اولین بار به من بگی :

دوستت دارم.

 

 

 

 

دنیای دستها از هر دنیایی بی وفاتر است

 

دستهایت را می گیرند

 

گرفتار عادت ک شدی

 

 

همان دستها را برایت تکان می دهند ...!

 

 

 

دستانت را ،

در برابرم مشت می کنی . . .

میپرسی گل یا پوچ ؟

در دلم می گویم :

 

فقط دستانت . . .

 


خیال من&عشق زلیخا&خدا حافظ

  

هیچکس نفهمید که زلیخاه مرد بود می دانی چرا؟؟

مردانگی میخواهد ایستاده پای کسی که

 

مدام تو را پس میزند!!!!!

 

 

 

از من که گذشت

اما

اگر باز در سرت هوای خداحافظی داشتی

از همان ابتدا

سلامی

نکن............

لطفا

 

خیلی سخته

 

خيلي سخته
 
عاشق کسي باشي که حتي روحشم خبر نداشته باشه....!!!
 
اما خيلي شيرينه که
 
يواشکي...
 
عاشقانه....
 
نگاهش کني و توي دلت بگي:
 
" آخه لامصب خيــلي دوسـتـت دارم...!!!"

 

 

مرده ی متحرک

 

وقتی نمیدونی تو دلت چی میگذره

وقتی نمیدونی از این دنیای لعنتی چی میخوای! 

وقتی قبل از اینکه چیزی رو بخوای اون چیز نابود میشه ! 

وقتی همه باهات قهرند! 

وقتی نفــــــــــــــــــرین شده ای ! 

چه دلیلی داره که ارزویی داشته باشی؟ چه دلیلی داره چیزی رو دوست داشته باشی ؟ چه دلیلی داره به زندگی ادامه بدی؟

 



برچسب‌ها:
[ شنبه 12 مهر 1393برچسب:, ] [ 3:52 ] [ هادی سبحانی ]
[ ]

اونی که میخواستم

                                  

 

 love couple 02

اونی که می خواستم عهدشو شکست و
 به پای عشق جدید نشست و
 چش روی آرزوم همیشه بست و
 پشت مه پنجرمون رها شد


 اونی که
می خواستم مث اشک چکید و
 تو طول راه یهو یکی رو دید و
 صدای از ما بهتر و شنید و
 به خاطر هیچی ازم جدا شد


اونی که می خواستم دل ما رو بردو                                                    
 تو راه که می رفت به یکی سپرد و
 تو خاطرش ، خاطره ی ما مرد و
 یکی دیگه تو رویاهاش خدا شد


 اونی که می
خواستم دل ازم برید و
 بین گلا یه گل تازه چید و
 به اونی که دلش می خواس رسید و
 مثل تموم مردا بی وفا شد


 اونی که می خواستم زود ازم گذشت و
 یه روزی رفت و دیگه بر نگشت و
منکر مجنون شد و کوه و دشت و
منکر عشق و بودن با ما شد


 اونی که می خواستم زیر قولش
زد و
با یکی دیگه پیش من اومد و
 به خاطر اون به ما گفتش بد و
 عزیز تر از دیروز و از حالا شد


اونی که می خواستم شدش از ما سرد و
 پیغام دادش که دیگه برنگرد و
 بد بودن ما رو بهونه کرد و
 غیبش زد و یک دفعه کیمیا شد


اونی که می خواستم ما رو بد شناخت و
 هستی شو پیش یکی دیگه باخت و
 قصر من و با یکی دیگه ساخت و
شکر خدا باز ولی پادشا شد


اونی که می خواستم من و داد به باد و
رفت پیش اون کس که دلش می خواد و
 زد زیر عشقش تا یادش نیاد و
 اسم منم جز آدم بدا شد


اونی که می خواستم من و زد کنار و
 خزونشو
یه جوری کرد بهار و
قایم شدش تو یه عالم غبار و
 تقدیر ما مثل موهاش سیا شد


اونی که می خواستم آخرش گم شد و
 بازیچه ی چشمای مردم شد و
 وارد عشق صد و چندم شد و
 توی خیال کس دیگه جا شد


 اونی که می خواستم ، ولی انگار مده
مال همه یه جورایی گم شده
کاش از میون غبارا بیاد و
بهم بگه هر چی می گی بیخوده



برچسب‌ها:
[ شنبه 12 مهر 1393برچسب:, ] [ 3:51 ] [ هادی سبحانی ]
[ ]

واسه عشقم



                                                                                                                  

دستشو گرفتم و آوردم پیش خدا گفتم  من همینو میخوام...گفت بهتراز اینو

واست کنار گذاشتم پامو کوبیدم زمین

گفتم من فقط و فقط همینو میخوام آروم زیر لب گفت آخه قولشو به یکی

دیگه دادم!...

 

 

یه وقتایی هست که باید لم بدی یه گوشه و جریان زندگیت رو فقط مرور

کنی و بعدش بگی...به سلامتی خودم که اینقدر تحمل

داشتم..!

 

 

مادر مرا ببخش!درد بدنم بهانه بود کسی رهایم کرده که صدای بلند گریه ام

اشکهایت را در آورد باز ببخش!

 

 

نه اینکه زانو زده باشم ..نه فقط دلتنگی سنگین است!همین!

 

 

دمش گرم .....باران را میگویم به شانه ام زد و گفت خسته شدی؟ امروز

من به جات میبارم

sponge-bob-yesemoticons-009

 

 



برچسب‌ها:
[ شنبه 12 مهر 1393برچسب:, ] [ 3:49 ] [ هادی سبحانی ]
[ ]

من همانم.......





مـَלּ همـ ــآنـ َـم

خـوب تمـ ــآشـا ڪـُטּ

בُختــَرے ڪـہ براے בاشتــنــتـــ ...

تمــامـــ شبـــ را بیـבار مـے مانـב

و با تـ ـویــے ڪـہ نیــستے حرف مے زنـב

בختــرے ڪـہ ...

زانــو میــزنـב لبــہ تختــش و چشمــــانش را مــے بنـבَב

و تنــــهـا آرزویـــَش را براے

هـــزارمیـــن بـــــار بـہ خـُـــבا یـــاב آور مـــے شود!!!

خـُــבا هم مثــل همیـــشهـ لبــــخنـב مے زنـב

از ایــטּ ڪـہ ×تـ ـــو × آرزوے همیشگے مـــטּ بوבے!!!



برچسب‌ها:
[ شنبه 12 مهر 1393برچسب:, ] [ 3:48 ] [ هادی سبحانی ]
[ ]

  این روزها تنم گرمی

یک آغوش میخواهد

با طعم عشق نه هوس...! 

لبانم خیسی لبی میخواهد  

با طعم ناز نه نیاز.

تنی را میخواهم که 

روحم را ارضا کند نه جسمم را

 



برچسب‌ها:
[ شنبه 12 مهر 1393برچسب:, ] [ 3:46 ] [ هادی سبحانی ]
[ ]

خواهر

 

دوست پسر خوبه ولی نه واسه خواهر

مانتو کوتاه و تنگ خوبه ولی نه واسه خواهر

مهمونی رفتن خوبه ولی نه واسه خواهر

لب پرتز خوبه ولی نه واسه خواهر

لباس باز و ....... خوبه ولی نه واسه خواهر

مشروب خوردن خوبه ولی نه واسه خواهر

تا 12 شب بیرون بودن عادیه ولی نه واسه خواهر

 

پسرهای روشن فکر دو نوع هستند یا خواهر ندارن

یا همه چیز واسه دوست دخترشون خوبه

به خواهرشون که میرسه فرق میکنه



برچسب‌ها:
[ شنبه 12 مهر 1393برچسب:, ] [ 3:31 ] [ هادی سبحانی ]
[ ]

اگه تو مال من بودی...!!

 

اگه تو مال من بودی ماه از چشات طلوع میکرد

پرستو از رو دست تو نغمه هاشو شروع میکرد 

اگه تو مال من بودی کلاغ به خونش می رسید

مجنون به داد اون دل زرد و دیوونش می رسید

اگه تو مال من بودی همه خبر دار می شدن

ترانه های عاشقی رو سرم آوار می شدن

اگه تو مال من بودی قدم رو پاییز میزدیم

پاییز میفهمید که ماها زبونشو خوب بلدیم

اگه تو مال من بودی انقدر غریب نمیشدم

من چی میخواستم از خدا دیگه اگه پیشت بودم

اگه تو مال من بودی دور خوشی نرده نبود

دل من اون آواره ای که شبا می گرده نبود

اگه تو مال من بودی چشام به چشمات شک نداشت

تنگ بلور آرزوم مثل حالا ترک نداشت

اگه تو مال من بودی جهنمم بهشت می شد

قصه ی عشق ما دوتا عبرت سرنوشت میشد

اگه تو مال من بودی میبردمت یه جای دور

یه جا که تو دیده نشی نباشه حتی کمی نور

اگه تو مال من بودی میذاشتمت روی چشام

بارون میخواستی میبارید ابر سفید گریه هام

اگه تو مال من بودی برگا تو پاییز نمیریخت

شمعی که پروانه داره اشک غم انگیز نمیریخت

اگه تو مال من بودی قفس دیگه اسیر نداشت

آدما دارا میشدن دنیا دیگه فقیر نداشت  

اگه تو مال من بودی ٬ خیال نمیکنم باشی

 

پس میرم و میکشمت پیش خودم تو نقاشی    

 



برچسب‌ها:
[ شنبه 12 مهر 1393برچسب:, ] [ 3:26 ] [ هادی سبحانی ]
[ ]
*************

مرجع كد اهنگ


کد ِکج شدَنِ تَصآوير

***